سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با رغبت به آنچه نزد خداوند است، با اودوستی کن [امام علی علیه السلام]

جهت اطلاع از تنظیمات و ویــــرایش این قالب اینجا را کلیک کنید.

.:: کلیک کنید ::.
اندر حکایت وکلای عزیز!!!
نویسنده : samir
تاریخ : 92/6/10:: 11:39 عصر

دختر در کتابخانه دانشگاه مشغول مطالعه بود
پسر جوانی اومد کنارش و در گوشش گفت میتونم اینجا بشینم
دختر با صدای بلند گفت: "من امشب خونه ات نمیام"
همه دانشجویان که در کتابخانه بودند با تعجب به پسر نگاه کردند و پسرک شرمنده شد رفت و در گوشه ای نشست مشغول مطالعه شد
پس از مدتی دختر وسایلش را جمع کرد وقتی داشت از کتابخانه خارج میشد رفت و در گوش پسر گفت من روانشناسی خوندم میدونم کاری کردم خجالت زده بشی
پسر بلند داد زد :"اوه یک شب 200 دلار زیاده"
همه دانشجوها با نفرت به دختر نگاه کردند
پسرک چشمکی زد و گفت منم حقوق میخونم میدونم چطور بی گناه رو گناهکار کنم



کلمات کلیدی :